زیباترین اشعار عاشقانه مولانا
ای عاشقــان ای عاشقـان پیمانه را گم کردهام
در کنج ویران مــــاندهام، خمخــانه را گم کردهام
هم در پی بالائیــــان ، هم من اسیــر خاکیان
هم در پی همخـــانهام ،هم خــانه را گم کردهام
آهـــــم چو برافلاک شد اشکــــم روان بر خاک شد
آخـــــر از اینجا نیستم، کاشـــانه را گم کردهام
در قالب این خاکیان عمری است سرگردان شدم
چون جان اسیر حبس شد، جانانه را گم کردهام
از حبس دنیا خستهام چون مرغکی پر بستهام
جانم از این تن سیر شد، سامانه را گم کردهام
در خواب دیدم بیـــدلی صد عاقل اندر پی روان
میخواند با خود این غزل، دیوانه را گم کردهام
گـــر طالب راهی بیــــا، ور در پـی آهی برو
این گفت و با خود میسرود، پروانه راگم کردهام